درباره وبلاگ من مهدی ام.بچه اراک دنبال نویسنده ام کسی میتونه کمکم کنه خبرم کنه فقط با ی نظر ممنون........... موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان خـــــــــــــــــــــــــنده بازار سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:36 :: نويسنده : مهدی
یارو زبونش میگرفته، میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟ کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟ یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارو می گه: بابا دیب، دیب! طرف میبینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه. اون میآد می پرسه: چی میخوای عزیزم؟ یارو می گه: دیب! رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟ یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟ یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمیدونید دیب چیه؟ رئیس هم هر کاری میکنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه. یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچههای داروخونه مثل همین آقا زبونش میگیره. فکر کنم بفهمه این چی میخواد. اما الان شیفتش نیست. رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش. میرن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو میپرسه: چی می خوای؟ یارو می گه: دیب! کارمنده می گه: دیب؟ یارو: آره. کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟ یارو میگه: آره، همونه. کارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟ همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش. همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی میپرسن: چی میخواست این؟ کارمنده می گه: دیب! میپرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟ می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره! رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟ کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت! . . . *دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه*
سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:25 :: نويسنده : مهدی
من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛ خنده بازار سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : مهدی
دارم تو کوچه راه میرم یه خانمه با ماشین رفت تو چاله آب پاشید همه صورتم و لباسام خیس شد، وایساده میگه وای خیس شدید ؟ پـَـ نـَـ پـَـ دیدم یه خانم محترمی مثل شما رانندگی یاد گرفته…اینا اشک شوقه آه میکشم دوستم میگه دلت گرفته ؟ میگم پ ن پ آه شادیه !
بچه ۲ ماهه رو بردیم دکتر میگم دلش درد میکنه ، دکتر میگه شیر خورده ؟ میگم : پـَـ نـَـ پـَـ جاتون خالی ظهر آبگوشت با پیاز زده به بدن !
میدونی اولین عوارض جانبی بعد یک شکست عشقی چیه ؟! در آوردن گوشی از حالت Silent !!پ نه پ خریدن اسید برای پاشیدن به صورت طرف توی باشگاه یارو داره مثل اسب روی تردمیل میدوه رفیقم میگه میخواد لاغر کنه ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ میخواد ببینه تردمیل کِی خراب میشه !
تو توالت بودم و تو حال خودم … یک هو یکی محکم زد به در … گفتم بله … ؟ دیدم داداشمه میگه اه تو اونجایی !؟!؟! گفتم پـ نـ پـ این صدای منشی توالته !!! لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل !
زنگ زدم اداره مخابرات به زنه میگم خانوم ببخشید خط تلفن ما بوق نمیخوره ! زنه میگه خرابه ؟ گفتم پ نه پ سرما خورده صداش گرفته جیزی نمیگه ! زنه عصبانی شد بهم گفت فردا با مدرک شناسایی بیاید اینجا . گفتم بیام مخابرات ؟ زنه گفت پ نه پ برو داروخونه بگو تلفنم صداش در نمیاد بهش قرص بدید !
رفتم به همسایه میگم فرغون دارید ، میگه میخوای باهاش چیزی جابه جا کنید ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ میخوایم سوارش بشیم بریم شمال ! رفتم تو رستوران زنگ میزو زدم که گارسون بیاد ، یارو اومده میگه می خواین سفارش بدین ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ زنگه تفریحه گفتم خسته شدی یه استراحتی کنی !
توی صف دستشویی ایستاده بودم یارو اومده میگه : همه دستشویی ها پره ؟؟؟ میگم : پـَـ نـَـ پـَـ ما اینجا ایستادیم تا آستانه تحملمون رو بسنجیم !
رفتیم صحرا نشستیم روی علف ها میگه اومدین تفریح؟میگم پـَـــ نــه پـَـــ گاویم داریم میچریم
رفتیم پیست اسکی ، یارو میگه اومدید اسکی ؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ اومدیم روی برفا غلت بزنیم !
ساعت ۸ صبح کلاس داریم ، منم خمیازه میکشم و دهنم یه متر باز میشه ! استاد میگه چیه خوابت میاد ؟ پـَـ نـَـ پـَـ میخوام بخورمت !
تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه ؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته !
دارم رو تردمیل عینه خر میدووم ، یارو مبگه اینجوری میدویی لاغر کنی ؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ دارم واسه نقش آفرینی تو سری جدید میگ میگ آماده میشم … !
رفتم پمپ بنزین به یارو میگم ۴۰ تا بزن ! میگه ۴۰ لیتر ؟ پـَـ نـَـ پـَـ ۴۰ تا قاشق چای خوری ! سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:16 :: نويسنده : مهدی
یکی تعریف میکرد:
رفته بودیم یه جا مهمونی، صاحب خونه یه دختر ملوس داشت، 3،4سالش بود، دیوار راستو میرفت بالا! نازش کردم، بوسیدمش و بهش با لحن بچه گونه گفتم: خاله دون، جن سالته عجیییجم؟ اسمتو بهم میگی خانومه خوججل؟ چند ثانیه تو چشام نگاه کرد، بعدش خیلی جدی گفت: احمق، مثل آدم حرف بزن ببینم چی میگی ..!
یارو میگه : رفتم مدرسه اي كه بابام اونجا مديره بعدش خودش شروع كرد به حل كردن .مسأله پارامتري بود يعني عدد نداشت جوابشم طوري بود كه تو مخرج كسر مو (حرف يوناني) داشت بعد يكي از دخترا گفت استاد مخرج ما مو نداره يهو يكي از پسرا گفت عيب نداره بزرگ ميشي در مياره يعني كلاس منفجر شد ......
مادر و پدر دوستم از مکه اومده بودن....دوستم هم جو گیر میشه کار کنه...بعد از رفتن مهمونای غریبه میره تو آشپزخونه می بینه چند تا بطری آب هست....در راستای مرتب سازی آشپزخونه آبِ بطری هارو خالی می کنه و همه رو میزاره یه گوشه که بده با آشغالا ببرن بیرون...خلاصه میاد میشینه پیش مامان و بابا و اونایی که هنوز مونده بودن ...خوب که به حرفاشون گوش می کنه میبینه دارن از آب زمزم و خواصشو این چیزا صحبت می کنن و مامانش می گفته دیگه نذاشتن بیشتر آب زمزم بیاریم ، به هر کس یه کم میرسه....تازه می فهمه چه گندی زده...زود بر می گرده تو آشپزخونه و بطری هارو از آب پر می کنه و میزاره سر جاشون......دوستم می گفت باید بودی موقع خوردن آب میدیدی فامیلامونو....همه از آب لوله کشی شفا می خواستن....
اون خالم نبود !! یکی از فامیلای داماد بود که من نمی شناختم و از پشت شبیه خالم بود از همه نظر و اشتباهی بغلش کرده بودم کل جمع : ![]() اون خانومه که اشتباهی بغلش کرده بودم : ![]() من :
استاد میگوید: هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی* دقت عمل نداشتید. شما همگی* انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی* من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم. سعی* کنید بیشتر دقت کنید!
زمانى كه ما مدرسه مى رفتيم، يك نوع املاء بود به نام 'املاء پاتخته اى' ، در نوع خودش عذابى بود اليم! براى كسى كه پاى تخته مى رفت يه حسى داشت تو مايه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همكلاسى هاى تماشاچى چيزى بود مصداق تفريح سالم..
چند روز پیش سرخیابون منتظر تاکسی بودم یه امبولانس قبرستون از بغلم رد شدرو شیشش نوشته بود :تاحالا فکر کردی اخرین مدل ماشینی که سوار میشی چیه؟! زورنزن مسافرخودمی :: موضوعات مرتبط: مطالب خنده دار :: برچسبها: مطالب طنز سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:, :: 1:11 :: نويسنده : مهدی
![]() ![]() |