درباره وبلاگ من مهدی ام.بچه اراک دنبال نویسنده ام کسی میتونه کمکم کنه خبرم کنه فقط با ی نظر ممنون........... موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان خـــــــــــــــــــــــــنده بازار
سیزده هزار و هشتصد و سی و هفت ضربدر سن شما ضربدر هفتاد و سه
از معادلات جالب ریاضی *13837 سن شما* 73 = ؟ امتحان کنید! سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : مهدی
! سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : مهدی
سلامتی دختری که عاشق پاهای پیاده عشقش بود چون ماشین نداشت
سلامتی دختری که با عشقش رفت رستوران دونگه غذا شو داد تا جیب عشقش خالی نشه سلامتی دختری که اگه هر جا بدونه عشقش رفت جای خالی bf شو کنارش حس کرد سلامتی دختری که دنباله ماشین ، ملک پدری و قیافه عشقش نبود سلامتی دختری که در هر شرایطی عشقشو تنها نذاشت سلامتی دختری که عشقشو وسیله ندید برای بازی سلامتی دختری که هیچ وقت miss برای عشقش ننداخت سلامتی دختری که رو عشقش حساس بود سلامتی دختری که با لبخند عشقش دل گرم می شد . . . سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : مهدی
اگر دروغ رنگ داشت؛ هر روز شاید؛ ده ها رنگین کمان
در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛ عاشقان سکوت شب را ویران میکردند اگر براستی خواستن توانستن بود؛ محال نبود وصال ! و عاشقان که همیشه خواهانند؛ همیشه میتوانستند تنها نباشند اگر گناه وزن داشت؛ هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛ تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ... و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم اگر غرور نبود؛ چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛ و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم؛ با اولین خمیازه به خواب میرفتیم و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم اگر خواب حقیقت داشت؛ همیشه خواب بودیم هیچ رنجی بدون گنج نبود ... ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند اگر همه ثروت داشتند؛ دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید؛ تا دیگران از سر جوانمردی؛ بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند، اما بی گمان صفا و سادگی میمرد .... اگر همه ثروت داشتند اگر مرگ نبود ؛ همه کافر بودند ؛ و زندگی بی ارزشترین کالا بود ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید اگر عشق نبود ؛ به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟ آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم .... اگر عشق نبود اگر کینه نبود؛ قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا انگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت دکتر شریعتی سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, :: 16:7 :: نويسنده : مهدی
غضنفر از کنار جن رد میشه…
غضنفر با بروسلی داشت میجنگید
غضنفر تو یک دهی تزریقات چی بوده ، میخواسته به یک زنه آمپول بزنه. زنه از این شلیته های لایه لایه پاش بوده، هرچی غضنفر دامناش رو بالا میزده، تموم نمی شده. آخر غضنفر شاکی میشه، به زنه میگه: ببخشید خانم، ک.و.ن شما صفحه چنده؟
غضنفر میخواسته گوسفند قربونی کنه، چاقو گیر نمیاره خفش میکنه!
غضنفر با ماشینش میکوبه به دیوار به افسر راهنمایی میگه : یه روز یه غضنفر سوار تاکسی میشه به راننده میگه آقا لطفا منو دو نفر حساب کنین
از غضنفر میپرسن:
شب عروسی غضنفر مهمون ها پشت در حجله میگفتند غضنفر میاد بیرون میگه: وقتی خدا غضنفر رو آفرید فرشته ها پرسیدن تعظیم کنیم ؟ خدا گفت نه سنگ تو دستشه فرار کنید!
غضتفر داشته دنده عقب با ماشین از کوه میرفته بالا بهش میگن چرا دنده عقب میری میگه آخه می ترسم بالا جا نباشه نتونم دور بزنم بعدا وقتی می خواسته پایین بیاد باز می بینن داره دنده عقب می یاد میگن الان چرا دنده عقب می یای میگه اخه بالای کوه جا بود تونستم دور بزنم!
زن غضنفربه شوهرش میگه برو جنگ هرکس میره کولرمیدن
به غضنفر میگن امتحان رانندگی قبول شدی ؟ میگه معلوم نیست ماشینو زدم تو دیوار ، سروان رفته تو کما منتظرم برگرده ببینم چی میشه !
دوست دختر غضنفر بهش میگه شلوارتو در بیار بخورمش
غضنفر داشته بچه دار میشده، بهش میگن دوست داری بچت پسر باشه یا دختر؟ میگه سالم باشه، کره خر باشه!
غضنفر با زنش دعواش میشه. زنش شب خوابیدنی یه یادداشت میزاره ساعت ۶ منو بیدار کن. زنه ساعت ۱۰ بلند میشه میبینه غضنفر یادداشت گذاشته پاشو زنیکه خر ساعت شیشه دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 17:53 :: نويسنده : مهدی
![]() ![]() |