درباره وبلاگ


من مهدی ام.بچه اراک دنبال نویسنده ام کسی میتونه کمکم کنه خبرم کنه فقط با ی نظر ممنون...........
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 252
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 419
بازدید ماه : 2677
بازدید کل : 74804
تعداد مطالب : 444
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1



خـــــــــــــــــــــــــنده بازار




 

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:28 ::  نويسنده : مهدی

یه بار وسط چله ی زمستون انقدر اعصابم از دست یکی خورد بود واس اینکه ارووم بشم نیم ساعت زیر دوش اب سرد موندم چشمتون روز بد نبینه دو هفته به حال و روزی افتادم که الان وسط تابستون سر ظهرم برم حموم فقط اب داغ وا میکنم...



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:27 ::  نويسنده : مهدی

به بابام میگم میخوام برم خارج.میگه با کی؟
میگم با یه همراه خوب،همون که تو خونه هم با منه.
دو تا کشیده نر و ماده خوردم.
میگم چرا میزنی؟
میگه خونه میاریش هنوز محرم نشده؟
میگم بابا همراه اولو میگم.
دو تا دیگه هم زد.میگم چرا باز زدی؟میگه چون مثله آدم نمیگی.
گذاشتم رفتم کوچه و کلا به این نتیجه رسیدم که خارج خوب نیس.مملکت به مغزم نیاز داره.



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:20 ::  نويسنده : مهدی

یه بار تو تاکسی از سر حجب و حیا خودم چسپوندم به در نخورم به دختره
دختره گفت آقا این مسخره بازی ها چیه درست مثل آدم بشین دیگه :/
آدم نمیدونه باید چیکا کنه ... بد معضلی شده ...



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:19 ::  نويسنده : مهدی

چندسال پيش از رو بيكاري با دوستامون يه بازي راه انداخته بوديم ميرفتيم تو يه محله و هرشب نوبت يكيمون ميشه كه با لگد بزنيم به در خونه ها بالخره نوبت به من رسيد از شانسم يه درتخته اي قديمي بود يه لگد محكم زدم در افتاد منم افتادم تو حياط خونه مال افغاني ها بود بيچاره ها همينجور داشتن نگام ميكردن يهو يكيشون حركت كرد منم هول شدم داد زدم و دويدم بيرون،تا الان دوستام به خاطر اون شب سوژم ميكنن



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:18 ::  نويسنده : مهدی

اعتراف ميكنم بچه كه بودم اگه از دست كسي ناراحت ميشدم هروقت ميخواست بره حموم قبلش ميرفتم شامپو رو كف حموم خالي ميكردم كه بيفته مرگ مغزي شه



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:16 ::  نويسنده : مهدی

قدیما یادش بخیر تو کل مهمونی دنبال یه بازی بودیم که انجام بدیم.
تا بازی پیدا میکردیم و میاومدیم انجام بدیم میرفتیم خونه.



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:13 ::  نويسنده : مهدی

ميخواستم جاروبرقي بكشم و در حينش آهنگم بگوشم!
ام پي 3 مو روشن كردم شروع كردم با جديت تمام جارو كشيدن
بعد 5 دقيقه مامانم زد رو شونم ديدم اينجوري :| نگام ميكنه
هدفونو در آوردم گفتم ، جانم مامان !
گفت جارو خاموشه



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:13 ::  نويسنده : مهدی

دیگه موضوع های چرت بسه

حالا بزار از خودم بگم

خاطرات خودم رو بخونید

 

 

دوران راهنمایی
یه معلم بد اخلاق
داشتیم که ازش خیلی میترسیدیم
یه روز تصمیم گرفتم حالشو بگیرم
رفتم پودر گچ پای تخته سیاهو برداشتم و یه ضربدر کشیدم رو صندلیش گه اومد نشست روش و یه ضربدر افتاد رو شلوار سیاهش
وقتی تو کلاس راه میرفت بچه ها خندشون میگرفت که یهو عصبانی شد و چشمتون روز بد نبینه؛؛؛



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:11 ::  نويسنده : مهدی

اوج تغيير در نسل امروز رو تازه سي چهل سال ديگه ميشه درك كرد....
وقتي كه يك مشت مادربزرگ دماغ عملي ميخوان از گذشته‌شون براي نوه‌هاشون قصه بگن
چه شود:|قابل توجه خانوم هایی که می خوان از شر درخواست های دوستی آقایون خلاص شوند
v
v
v
v
v
v
v
فقط کافی یه عکس بدون آرایشخودتونو بهشون نشون بدید !مردی قصد ازدواج داشت. پس به یک بنگاهی مراجعه کرد که روی آن نوشته بود «بنگاه همسریابی».
مرد در را باز کرد و وارد اتاقی شد که دو در داشت.
روی یکی نوشته شده بود«زیبا» و روی دیگری «زشت».
در زیبا را فشار داد و وارد اتاق شد. دو در دیگر دید، روی یکی نوشته شده بود «کدبانو» و روی دیگری «شلخته».
او از در کدبانوی خوب وارد شد. در آن جا دو در دیگر بود که روی یکی «جوان» و روی دیگری «پا به سن گذاشته» نوشته شده بود.
از در جوان وارد شد. ته اتاق آینه ی دیواری بزرگی دیده می شد که روی آن این جمله نوشته شده بود:
«با چنین ادعا و توقعاتی، بهتر است اول خودتان را در این آینه نگاه کنید!!»یک افسانه قدیمی هست که میگه :
زن رو به فرشته رحمت کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟
فرشته رحمت مهربانانه فرمود:
اگر تو را بکشند به شوهرت هشت میلیون می رسد
ولی اگر او را بکشند تو صاحب شانزده میلیون می شوی !!!
زن خوشحال شد وخندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر…!تحقیقات نشان میدهد که:
استفاده واژه "پر رو" از طرف دختران؛ به معنای "آخ جون "میباشد...از مزایای دانشگاه های ایران این است که
دخترا اگر بعد از ۴ سال هیچی نشدن
حداقل یک آرایشگر خوب میشن !یه پدری به دخترش میگه
خوب عزیزم حالا خودت باید انتخاب کنی که با کدوم خاستگارت عروسی کنی
دختره میگه ولی بابا من می خوام پیش مامنم باشم
میگه خوب اشکال نداره اونم با خودت ببرقابل توجه خانوم هایی که می خوان از شر درخواست های دوستی آقایون خلاص شوند
فقط کافی یه عکس بدون آرایش خودتونو بزارین پروفایلتون...!مرد را ندا آمد اگر آرزوئی داري بكن كه برآورده شود.عرض كرد اقیانوس آرام ر اآسفالت خواهم.ندا آمدسخت است آرزوي دیگري كن.گفت قدرتی خواهم كه زنان راشناسم ، ندا آمد اقیانوس را 2 بانده میخواهی یا 4 بانده!یعنی رسما این دخترا دوزار بارشون نیست.
با دختر خالم یه ساعت سر و کله زدم که این گوشی به درد تو نمی خوره بابا سی پی یوش پایینه و رم نداره و و... میگه الا بلا فقط همین.
یه هفته بعد دیدیم اصن اسم اون گوشی رو هم نمیاره
گفتم چی شد پس؟ جواب داده:تو رنگ بندیش صورتی نداره به دردم نمی خوره!!!!!در چه ماهی هست که زنها در آن کمتر حرف میزنند !؟
جواب: ماه اسفند
آخه ۲۹ روزه !به جان خودم،یه راه حل واسه کمتر حرف زدن زنها پیدا کردم!!!
آروم میرید نزدیکشون و میگید،دیروز تو یه اینترنت خوندی،حرف زدن و تکون خوردن زیاد فک،ارتباط مستقیم با زیبایی صورت داره:|تنها موقعي كه خانها با دقت تمام به حرف شوهراشون گوش مي دن وقتي كه شوهراشون تو خواب حرف مي زنن!!!یه درسی رو شدم 6. رفتم پشت در اتاق استاد، یه دختره بود که می گفت نیم نمره می خوام تا معدلم بالای 17 بشه. من بی خیال قضیه شدم کلا. گفتم کار تو واجب تره!برایِ بارِ سوم می‌پرسم ،.وکیلم ؟
.
.
آرزویِ شبانه روزیِ دخترا :))



سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, :: 23:10 ::  نويسنده : مهدی